محل تبلیغات شما

سال ۸۲ تو شهر کوچیک ما ودر خانواده ما انقدر ازدواج با یک غیر همشهری عیر معمول بود که شاید سالها بعد  ازدواج با یه خارجی در ایران (هر چند شاید اونم خیلی عجیب نباشه الان).توشهر ما اکثرا فامیلی ودوست وآشنا ازدواج میکردن و(هنوز هم می کنن) خانواده ما که شاید یه مقدار تحصیل کرده تر ویابه روزتر بود از قانون ازدواج پسر خاله دختر خاله ودختر عمو پسر عمو تبعیت نمی کرد اما هنوز ازدواج با یک نفر از شهر دیگه در خانواده ما وجود نداشت.فرد مورد نطر باید همشهری می بود تا بشه درباره اش تحقیق کرد وپدر ومادر واصل ونسبش رو شناخت. نکته بعدی در شهرما ازدواج بر اساس اولویت سنی بود.تازمانی که دختر بزرگتر ازدواج نکرده بود دختر کوچکتر ازدواج نمیکرد.

با این اوصاف من اولین نفری بودم که داشتم از این قواعد سرپیچی میکردم.هم کوچکتر بودم وهم می خواستم با یک غیر همشهری ازدواج کنم.

داستان ازدواج ما۱

شاید دوباره شاعر شوم

ازدواج ,همشهری ,شاید ,دختر ,یک ,خانواده ,ازدواج با ,با یک ,غیر همشهری ,که شاید ,خانواده ما

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Goftardarmaniabadan1385.blogfa.com